رویای بیداری

ساخت وبلاگ
آن لکه ای که از لیوان سرد بر میز می ماند در زبان انگلیسی کلمه ندارد. در ایتالیایی دارد. آن مسیر درخشان شبیه جاده ای که از بازتابش ماه بدر بر سطح دریا پدید می آید، آن جاده روشن لرزان، در زبان انگلیسی کلمه ندارد. در سوئدی دارد. و یک چیزی هم در فارسی هست که در انگلیسی نیست. آیا مثل دو نمونه بالا ردی است از قرصی، سرد یا روشن؟ نه. ردی است از چیزی که در حوالی عشق می گردد، مثل شبح در جنگلی سایه. من اکنون برای نوشتن آن چیز تمرکز کرده ام. و به یاد می آورم آن دوستی را که در کافه روبرویم نشسته بود و خم شده بود و سرش را بر آینه زانوانش گذاشته بود و من نشسته بودم منتظر تا سرش را بلند کند و نمیکرد. م.ک رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daytimedreamo بازدید : 159 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

میرداماد فیلسوفی است که فراوان به مطالعاتش در باب «دهر» می نازد. دهر یعنی بی زمانی. یعنی سنگ شدن هر آنچه می گذرد. اما دهر در آن دور دورها که دست ما زمانی ها به آن نرسد نیست. دهر همواره نزدیک ماست و در جیب های لباسمان لانه کرده است. کافیست با نوک انگشتانمان جیبهامان را برگردانیم. تکنیک آزمودن دهر این است که به کسی از ناخودآگاهش خبر بدهید. با این کار او را در دهر می نشانید و دیگر برای او در قبال شما زمان نمی گذرد. کینه یک حالت دهری است و با ناخودگاه کار دارد و دست از سر آنی که شما در سینه اش کینه کاشته اید برنمی دارد. همچنین است حالاتی از زنانگی محض که هرگز از خاطر زن زدوده نمی شود و او گرفتارش هست اگر درست و در همان هفته اول کاشته باشیدش.  م.ک   رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : بی زمانی,بی زمانی و بی مکانی,بی زمانی علی قمصری, نویسنده : daytimedreamo بازدید : 157 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

در یک ماه گذشته، هر هفته یک فیلم از آنتونیونی بر پرده [=دیوار] سینمایی خانگی دیده ایم. دیشب آگراندیسمان را دیدیم و شب های پیش ترش سه گانه اش را. 1966 سال ساخت آگراندیسمان است، دو سال قبل از سال جهانی اعتراضها، و این، یعنی 2016 از 1966 کوچکتر است، بسیار کوچکتر، به خصوص از منظر تاریخ خیال. امیدوارم زمان مثل اسبی که تسمه لگامش را می کشیم باز به سمت 1966 برود اگر آن سال، سالی است که جادویی به نام آگراندیسمان ساخته شده. هنوز دو سکانس جنون آمیز از دیشب، به من می گوید مراقب خودت باش: سکانس آمیزش وحشیانه عکاس با آن دو دختر، هرسه پیچیده در کاغذ بنفش بزرگ در گالری. و سکانس انتظار گروه خاموش تا عکاس، توپ افتاده در بیرون زمین را برگرداند. آن یکی خش خش و جیغ و داد هرزه و این، سکوت محض و نجیب صبحگاهی. برگشتنا، بهناز پرسید معنایی داشت این فیلم؟ و من گفتم هیچ معنایی نداشت. و خوشحال بودم که این جواب را می دادم. م.ک  رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : آگراندیسمان,آگراندیسمان آنتونیونی,آگراندیسمان به معنی, نویسنده : daytimedreamo بازدید : 210 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

ساعت شش وقتی از خانه بیرون می زدم برف نشسته بود. بیقرار بودم فصل دوم رمانم را بنویسم و نمیتوانستم در خانه بمانم. باید می رفتم خانه خواهرم و تنهایی می نوشتم و می خوابیدم و فکر می کردم. اما ساعت چهار صبح بهناز را بیدار کرده و گفته بودم که شاید قبل از اینکه بیدار شود بروم. خواب بود که بی سر و صدا از خانه زدم بیرون. تا حالا شخصیتی و رمانی مرا ساعت سه بامداد از خواب بیخواب نکرده بود. توی راه به بزنگاه رمان «من پیش از تو» فکر کردم. به صحنه ای که لوئیزا تصمیم میگیرد بر باسنش، نقش زنبور خالکوبی کند. درود بر نویسنده اش. شاید در پست های بعدی نوشتم چرا درود.  م.ک رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daytimedreamo بازدید : 130 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

رمانی دست گرفته ام میخوانم. یک زن به اسم استر به سمیناری دعوت شده تا در مورد آثار هنرمندی صحبت کند. زن رسیده و کت گرانقیمتش را درآورده و به پشتی صندلی کناری اش آویخته. هنرمند هم وارد می شود و درست می آید روی همان صندلی می نشیند اما قبل از نشستن کت را از پشتی برمی دارد و به دستگیره پنجره آویزان می کند. توصیف راوی از این حرکت نازک او این است: «انگشتانش نرم دور کت بسته شدند و آرام جا به جاش کردند. حرکتی که با آن کت را جا به جا کرد حسی ترین برخوردی بود که استر در پیوند با لمس یک شیء دیده بود. در نرمی حرکت او نوعی محبت مطلق و احتیاط بی کم و کاست با جسمی مادی نهفته بود. استر فکر کرد کسی که اشیا و پارچه ها را به این شکل لمس کند باید طبعی فوق العاده لطیف و ملایم داشته باشد.» باز صحبت دست است. با دوستی شاعر، حرف دست شد. گفت استاد من دستان فوق العاده ای داشت طوری که من می خواستم بلیسمشان. بعد یک عکس از استاد پیرش و خودش برایم فرستاد. استاد دستش را دور گردن دوستم که بسیار جوانتر از حالا بود انداخته بود و دوتایی به دوربین نگاه می کردند. دست استاد از شانه راست دوستم آویخته بود اما شانه های پهن دوست رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : دستم تو دست یاره,دسته گل,دست, نویسنده : daytimedreamo بازدید : 167 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

"دختری که نمیشود از او حرف زد" عنوان مقاله ای است از فیلسوفی. مشغول خواندنش هستم. از این عنوان خوشم میاید. گواهش خود دختران اند که نمی توانند از خودشان حرف بزنند. برای رفتارشان دلیلی نمی شناسند. فقط "جاریه" اند.

م.ک

رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : مقاله,مقاله isi,مقاله نویسی, نویسنده : daytimedreamo بازدید : 151 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

"سرزمین حقیقت" جایی است که قومی با قوم دیگر در جنگ اند و تا زمانی پیرامونشان روشن است که آنها در ستیز باشند انگار که چکاچک شمشیرها توربین روشناییشان باشد. مردی که عاشق است حتا اگر از نظر رفاه و فراغت تامین باشد گاهی در اثنای رابطه یا پایانش به این سرزمین محتاج است. به آن نوع روشنایی که از جنگ میتابد. انسان عاشق خیلی باید خوش شانس باشد که همزمان با شور و هیجان یا افسردگی یک رابطه عاشقانه جنگی در مرزی از مرزهای مملکتش شعله ور باشد. وگرنه باید لطافتی از نوع دیگر کسب کند تا به سرزمین حقیقت پاگشا شود. آنجا شعله جنگ مثل آتش زرتشتیان همواره روشن است. این را نوشتم چون در ابتدای بخش دوم رمان مستطاب "خویشاوندیهای اختیاری" از جناب گوته ام.  م.ک رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daytimedreamo بازدید : 140 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

با من از دوست ده ساله ام طوری حرف میزند که گویی بیشتر از من با او بوده. به دوستم میگویم فلانی یادت کرد و گفت خیلی دوستش دارم. دوستم ابرو در هم میکشد میگوید من نمیشناسمش. و من تازه میفهمم با چه روان داغونی همصحبتی داشته ام. کسی که تماسش با واقعیت قطع است و از تصویر ذهنی اش طوری صحبت میکند که گویا خودِ دوست من است. من با دوستم در زمان بوده ام. اما این با او در بی زمان. و خوب پیداست من نمیتوانم با آوردن شواهد زمانی با رابطه ای بی زمان رقابت کنم. به چشمهای این مدعی نگاه میکنم که مودب و محجوب همواره میخندند و نه به بیرون که به درون نگاه میکنند.  م.ک رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daytimedreamo بازدید : 143 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

یک چیز برایم حل نمیشود: چرا مردم این اندازه گرسنه تایید گرفتن و مقبول افتادن اند. چندی پیش دوستی به من هشدار داد که به سختی خواهی افتاد. رفاه در مردمداری است. بهش گفتم غم انگیز نیست برات که طرفدارانت و فالوورهات این همه بدبختِ توجه تو اند؟ خبری هم شنیده م که هنوز از شوک اش درنیامده ام. این همه نیاز به محبت دیدن از کجا مثل زهر در رگها پخش شد. کافیست یکی را به دروغ کمی ستایش کنی چنان تسخیرت می شود و احترامت میکند که خودت هم از خودت چندشت می شود. الان که مرور میکنم میبینم چه موقعیتهای مالی عجیبی را از دست داده ام فقط به این خاطر که وقتی طرف کتابش را هدیه داده توی چشمهای طرف گفته ام, اصلا حتا نگفته ام بلکه از چشمهام خوانده, که تو را چه به کتاب و ادبیات. یا چه میدانم. گفته کمکم کن و من گفته ام وقتت را تلف می کنی در این وادی و برو سراغ کاروباری دیگر. یکی مثل من صریح و بی مدارا بود. خواب دیده بود که حافظ به او گفته غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد م.ک رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daytimedreamo بازدید : 135 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24

زنها شبیه سلولهای مغزند. بخش اعظمی از هردو به وجود میایند و در قرنطینه و بی اینکه موجی مغناطیسی یا عشقی از ایشان بگذرد, با شتاب سالها را از سرمیگذرانند تا میمیرند.

م.ک

رویای بیداری...
ما را در سایت رویای بیداری دنبال می کنید

برچسب : درباره عشق,درباره عشق واقعی, نویسنده : daytimedreamo بازدید : 142 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 9:24